ارادهی بیخوابی یا بیخوابیِ ارادی؟
نویسنده: بردیا محبی صمیمی
زمان مطالعه:5 دقیقه

ارادهی بیخوابی یا بیخوابیِ ارادی؟
بردیا محبی صمیمی
ارادهی بیخوابی یا بیخوابیِ ارادی؟
نویسنده: بردیا محبی صمیمی
تای مطالعه:[تا چند دقیقه میتوان این مقاله را مطالعه کرد؟]5 دقیقه
ساعت چهار صبح روزی زمستانی در آخر بهمنماهِ یخزده، به سلولی از مغزم خطور نمیکند که چرا بایستی در این ساعت از روزِ تازه، ذهن خود را درگیر علتالعلل بیدارخوابیکشیدنهایم کنم. نه اینکه از پرداختن به این کار یا موضوع ناخرسند باشم؛ نه! اینچنین نیست. بلکه بدعت موضوع در سیر تکاملی و تجربی این قضیه برایم جالب است.
سالهاست که شبها را بیدار سپری میکنم، اما حالا و در این ساعت از روز جرقهاش در ذهنم میزند که بیایم و دست به قلم، از چرایی و چونی نخوابیدن بنویسم. مگر بیخوابی چه اهمیتی بهطور کلی در زندگی ما دارد که بیاییم از دریچهای غیرعلمی به آن نگاه کنیم، یا حتی زحمت طومارنویسیهای پرطمطراق درمورد بیخوابی را به خودمان بدهیم؟
برخلاف آن دسته از لیبرالهایی که در رفاه و آسایش نسبتاً مطلوب به سر میبرند و روتین دارند و ساعت خوابشان پیش از نیمهشب است و به این سوال بر طبق سیل جاری عقاید خودشان با نوعی رخوت و بیتفاوتی پاسخ خواهند گفت و درنهایت هم نسخه میپیچند که نخوابیدن خوب نیست و موفقیت از آن کسانیست که روزانه هشتساعت خواب کافی دارند، من به شما میگویم که آنان ارادهی بر هم زدن روتین و برنامهی روزمرهشان را ندارند و قطعاً هم از محتوای این متن زده میشوند؛ چراکه خوش ندارند ببینند فردی یا افرادی با عمل به عکس آنچه که آنها میکنند، موفقتر، یا هشیارترند.
اما از طرفی روی صحبت من با آن قشر از افرادیست که بیدارند، یا به هر دلیلی قصد ندارند که مقداری به چشمانشان استراحت دهند، یا گمان میبرند که پایان این شبِ سیاهِ اندوده به درد و عذاب خودخواسته، رستگاری و تماشای سپیده زدن آفتاب است و چنین و چنان. من، بیآنکه قصد قضاوتی ناروا داشته باشم، به اینچنین تعابیر عرفانی و فلسفی که ذاتاً متعلق به طبقهی بورژوا کمپرادوری یا روشنفکران متمول است که اتفاقاً از روی شکمسیری اذعان میشود هم باور ندارم. باور من به نخوابیدن و علت آن به گونهای ساده و بیتکلف است که به خودم جرئت میدهم تا بگویم هدف من رهایی از قید و بند تصاویر رایج از نخوابیدن است. موسم شب و به لحظه برهم گذاردنِ پلکها، نوعی نیروی ازلی برخاسته از یک درون آشفته و پر از تشویش وادار به گشودن چشمهایت میکند و به تو نهیب میزند که وقتِ خوابیدن نیست. چرا وقتِ خوابیدن نیست؟ یا پس وقتِ چه چیزیست؟ کافیست این سوالات را از آن نیروی ابراهیمی و تاریک وجودی بپرسی و آن نیرو تو را به ژرفای سرگیجه و آشفتگی متاثر از ندانستن تبعید میکند. مثل کنونِ من که در حال نوشتن از چراییِ نوشتن و تشریح علت بیداریام در این ساعت از روز هستم و عمیقاً نمیدانم که چرا مثل دیگران در خوابِ راحت به سر نمیبرم.
بیداری و نخوابیدن فضیلت نیست که به آنش و آنِ خودم تفاخر کنم و نیز مانند دیگرانی از دیگران، بیرقی از عادات ناپسند خودم برافرازم و با دبدبه همهجا نشانش دهم. سودای تبدیل بیداری و نخوابیدن به نوعی فضیلت رادمردی و بزرگانگی را هم در سر نمیپرورانم که بگویم بیداری خوب یا مفید است؛ نه! نخوابیدن چه بهصورت غایت اراده در پیش از عمل و چه بهصورت برونداد ارادهی ممتد پس از عمل، ماحصل اجتنابناپذیر پشت پا زدن به عرفها و هنجارهای تعریفشده در یک اجتماع است. جنگطلبی جسورانه و ارادی علیه علوم تجربی و روانشناختی ما را مجاب به پذیرش این قضیه میکند که بیخوابی ارادهشده یا ارادهکردن برای کشدادنِ نخوابیدن، امری نامتعارف با عرفها و هنجارهای روانشناختیست و تماماً انعکاس خواستههای درونی و امیال شخصی فرد بیدار است. چهبسا که واقعاً فردی با آن نیروی تیرهگون و وادارنده به بیداری در صلح باشد یا تماماً خواستههای آن را با رضایت به مرحله اجرا گذارد.
دست برقضا، بیخوابی کنشی تازهمطرحشده نیست و در طول تاریخ با طریقهی زندگی ما متحول شده است و این به این معناست که هرچه به انسان از دید مدرنیتهی عجیبوغریبِ این روزها نگاه میکنیم، از انقلاب کبیر فرانسه به این سمت که بنیادهای زیست آدمی را زیر و زبر کرد، انسان مدرن آنچنان در گیر و دار بازتعریف مفاهیم بدیع تصویر شد که عملاً زمانی برای آسایش و، به تعبیر من، خوابیدن نداشت و این را نه برای توجیه مضرات بیخوابی میگویم؛ بلکه واقعیتی در نوع خود است که بیشتر آثار جاودانه در طول تاریخ، محصول نخوابیدنهای طولانیمدتاند!
آیا بتهوون پیش از بهاتمامرساندن سمفونی پنجماش سر بر بالین آسودگی گذاشت؟ روسو چهطور؟ آیا او نیز پیش از در انداختن طرح قرارداد اجتماعی بین مردم زمانهاش، که از ستم و جور لویی شانزدهم خواب راحتی نداشتند، به خواب رفت؟
پیچیدن عطر قرارداد اجتماعی غرب وادارم میکند که سری به حالوروز مستشرقین نیز بزنم؛ طالبوف خودمان چی؟ آیا پیش از شرح و تفصیل اعجابآور «یک کلمه»اش، که قانون باشد، و داد دل رعیت بی آبونان را از خودکامگی شاهان مستبد بستاند و تبوتاب مشروطه را به قلوب مردم بیاندازد؛ خوابید؟ مسلم است که نه! آنان مجدانه و جسورانه برای تغییر وضع و اثرگذاری در تاریخ به نبرد دستورالعملهای از نظر خودشان از دهن افتاده و کلیشهوار تجربی شتافتند و نخوابیدند تا به این پیرمرد سالخوردهی تاریخ نشان دهند که تنها وقتی بمیرند فرصت کافی برای خفتن دارند.
اکنون ساعت پنجونیم صبح است و من سپیده را میبینم، نه سمفونیای را به اتمام رساندهام و نه مناسبات میان مردم را از طریق قواعد خاصی چارچوبمندتر کردهام. من نیز مثل دیگرانی که خواب آنها را نمیبرد، به این درد دچار هستم و از حضور حضراتِ خواننده بابت قلمفرساییهای خودم در رابطه با این قضیه باکی ندارم، چراکه باور دارم در نهایت یکی از ما بیداران سمفونی زندگیاش را به نحو احسن به پایان میرساند و با خیال جمع شبپریشانیهای ما را بخوابد و سحر کند.

بردیا محبی صمیمی
برای خواندن مقالات بیشتر از این نویسنده ضربه بزنید.
کلیدواژهها
نظری ثبت نشده است.